﷽
اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ
صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ
السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً
وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى
تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها
طویلا...
رکاب سواری در تهران سال ۱۳۴۳ به یک پدیده تبدیل شده بود.
به گزارش جهان نيوز به نقل از اطلاعات آنلاین، مردان و یا نوجوانانی که با گرفتن دستگیره رکاب اتوبوسهای دو طبقه در تهران جا به جا میشدند، تصویری رایج در تهران ۶۰ سال پیش بود. روزنامه اطلاعات ۲۳ اردیبهشت ۱۳۴۳ با چاپ عکسهایی از این پدیده نسبت به خطرات آن هشدار داد. عکسها را تماشا کنید.
دخترم هش دار! چون دارد جهان، بسیار گرگ
هست هم در بیشهها هم کوچه و بازار، گرگ
خانهمان امن است، اما برهی معصوم من
بارد آن بیرون ز هر سو از در و دیوار، گرگ
دل برای باختن خوب است، اما خوب من
دل نباز آسان که حتی دیدهام دلدار، گرگ
ای بسا بیداری اما خفته گرگی در کمین
ای بسا خوابی و بر بالین تو بیدار، گرگ
نیش چون خوردم فراوان میدهم هشدار: مار!
چون خطر بسیار دیدم میدهم اخطار: گرگ!
بارها شد خانهام ویرانه، چون شد بارها
در لباس گوسفندان بر سرم آوار، گرگ
گرچه میدانم که بیزاری تو از تکرارها
باز ناچارم که در گوشت کنم تکرار: گرگ!...
آیتالله شیخ عبدالقائم شوشتری اسوه تقوا و معرفت و سالک الی الله دار فانی را وداع گفت.
به گزارش جهان نيوز به نقل از فارس، آیتالله شیخ عبدالقائم شوشتری اسوه تقوا و معرفت، سالک الی الله در اصفهان دار فانی را وداع گفت.آیتالله شوشتری ۱۹ آبان ۱۳۲۵ هجری خورشیدی، مصادف با ذیالحجه ۱۳۶۵ قمری در شهر قوچان زاده شد.وی در سال ۱۳۳۹ تحصیلات طلبگی را در مدرسه نواب مشهد آغاز کرد.
تحصیلات عالی خود را در قم نزد سید محمدحسین طباطبایی، سید رضا بهاءالدینی و محمدتقی بهجت ادامه داد. ایشان به جز فقه در زمینههای عرفان، اخلاق، ادیان، مذاهب و طرائق نیز مطالعه و تحقیق دارد.
وی امام جمعه دورود لرستان، شاهینشهر اصفهان و استاد حوزه علمیه اصفهان بودهاست.آیتالله شوشتری برادر اسماعیل شوشتری وزیر سابق دادگستری است. استادان وی، مجتبی قزوینی، سید ابوالحسن حافظیان، حجت هاشمی موسوی، محمدتقی بهجت، سید رضا بهاءالدینی، سید حسین یعقوبی قائنی، حسن حسنزاده آملی (در درس منظومه و اشارات)، عبدالکریم حامد، محمداسماعیل دولابی و سید محمدحسین طباطبایی بودند.وی همچنین از اساتید و بزرگان معنوی محمد ناصری (اصفهانی) - سعادت پرور - معلم دامغانی - جعفرآقا مجتهدی - سید محمدحسین حسینی طهرانی - سید احمد نجفی (داماد شیخ عباس قوچانی هاتف، وصی قاضی) - شیخ عباس هاتف قوچانی - ذبیحالله قوچانی- سید هاشم رضوی هندی- حسن مصطفوی - بانو مجتهده اصفهانی - محییالدین حائری شیرازی - حسین شفیعی - علی مقدادی (یگانه فرزند وصی عارف حسنعلی نخودکی اصفهانی) بهرههایی برده است.
پسر دکتر «مرتضی شیخ» در سالروز درگذشت پدرش که پزشکی نیکوکار و تکیهگاه بیماران محروم بود، از خاطرات کمتر شنیده شدهاش درباره انساندوستیهای دکتر شیخ میگوید.
سخن گفتن و نوشتن درباره پزشکی که 69 سال با عزت تمام در میان مردم زیست و از هیچ تلاشی برای درمان دردهایشان فرو نگذاشت، کار سادهای نیست. او در تمام سالهای زندگانیاش با دل بزرگ و دستهای پر عطوفتش، یاریبخش افتادگان بود و شاید همین باعث شد که بعد از این همه سال که از دنیا رفته، همچنان یادش زنده و به نیکی باشد. دکتر مرتضی شیخ در سال 1286 در تهران به دنیا آمد. پدر وی زرگر بود و پس از آنکه به دلایلی دچار مشکل مالی شد، مرتضی ضمن تحصیل به پدر هم کمک میکرد. شاید از همین زمان بود که با مشکلات محرومان آشنا شد و گویی با خود عهد بست تا تمامی توان خود را صرف این قشر کند. 30 بهمن، سالروز درگذشت دکتر شیخ است که به نظر میرسد از مردم مشهد، کسی نیست که نامی از او یا خاطرهای از او نداشته یا نشنیده باشد. به همین بهانه و در پرونده امروز زندگیسلام با یکی از فرزندان او درباره خاطراتش از پدر گفتوگو میکنیم. همچنین چند بریده خواندنی از کتاب «فریاد در تاکستان» را خواهیم خواند که خاطراتی کوتاه از دکتر شیخ است که اطرافیانش نقل کردهاند.
اولین و آخرین نصیحتش کمک به دیگران بود
مهندس «جاوید شیخ» در ابتدای گفتوگو به خاطرهای از ماههای آخر که به پرستاری پدر مشغول بوده، اشاره میکند و میگوید: «زمانی که من دانشجو بودم، ایشان در بیمارستان فیروزگر بستری بودند و من به پرستاری از پدر مشغول بودم. یکبار که صورت ایشان را شستم و بوسیدم، به من گفتند که تو میدانی که من شرایط اقتصادی خوبی ندارم و تو هم وقت خودت را برای پرستاری از من گذاشتی، فقط میتوانم یک نصیحت به تو داشته باشم. بعد به من گفتند که جاوید، من حداکثر چند ماه دیگر زنده هستم و الان که آماده رفتن از دنیا شدم، در پرونده خودم لکههای سیاه کم میبینم. این اتفاق هم فقط به خاطر محبت و مهر مردم است که در دلم قرار دارد و تنها توصیهام به تو این است روزی که میخواهی از دنیا بروی، با این شکل پرواز کن به سمت خدا. به عبارتی، اولین و آخرین نصیحتش به من، کمک به دیگران بود».
روزی که با بچهها پیشنهاد افزایش ویزیت را به او دادیم
از پسر دکتر شیخ میپرسم که چرا پدرتان کمترین ویزیت را در آن زمان از بیماران دریافت میکرد که میگوید: «احتیاجات مالی بالاخره وجود دارد. ما 13 تا بچه بودیم اما من هیچوقت ندیدم که بخواهد
ذات بعضی غذاها طوری است که انگار برای دورهمیها ساخته شدهاند و خوردنشان اصلا در خلوت نمیچسبد؛ مثلا سوپ شیر یکی از همین دست غذاهاست که اتفاقا به عنوان یک سوپ مدرن، طرفداران زیادی هم دارد.
ذات بعضی غذاها طوری است که انگار برای دورهمیها ساخته شدهاند و خوردنشان اصلا در خلوت نمیچسبد؛ مثلا همه لطف یک آبگوشت، آش یا سوپ فرداعلا به این است که در یک جمع صمیمانه سرو شود و همگی دور یک سفره از خوردن آن حظ ببرند. اینکه چه سری پشت این قضیه است را نمیدانیم، اما هرچه که باشد بهانه خوبیست برای بیرون آمدن از لاک تنهایی و خلق اوقاتی خوش.
مبادا قید این سوپ خوش خوراک را بزنید
سوپ شیر یکی از همین دست غذاهاست که اتفاقا به عنوان یک سوپ مدرن، طرفداران زیادی هم دارد. گرچه خیلیها در پخت این سوپ سفید جادویی متبحرند اما خیلیها هم فوتهای آن را نمیدانند و قید این سوپ خوش خوراک را میزنند، بنابراین امروز آمدهایم تا با یک دستور پخت ساده، به تمام گیر و گورها پایان دهیم. هرچند که باور داریم برای هر غذایی به اندازه تک تک آشپزهای دنیا دستورپخت وجود دارد و اصلا به همین دلیل است که هیچ غذای مشابهی، هیچ وقت یک طعم واحد و مشخص ندارد! لب کلام اینکه، اگر دیدید این دستور پخت با آنچه شما به آن پایبندید، کمی تفاوت دارد، خونسردیتان را حفظ کنید و نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.
همه آنچه برای این سوپ نیاز دارید
اما مواد لازم برای ۸ نفر:
جو پرک: ۴ لیوان
مرغ با استخوان: نیم کیلو
هویج: دو عدد بزرگ
ذرت: یک لیوان
نخودفرنگی: یک لیوان
قارچ خردشده: یک لیوان
شیر: یک لیتر
خامه: یک بسته ۲۰۰ گرمی
گشنیز و جعفری خردشده: یک لیوان
نمک، فلفل سیاه، زردچوبه، آویشن و پودر سیر: به مقدار لازم
پیاز: یک عدد بزرگ
قرار نیست خیلی پای گاز بایستید
برخلاف آدمهایی که فکر میکنند پختن سوپ و آش کلی دردسر دارد اما ما
اگر بنده خدا مسیر بندگی و عبادت و التزام به ارزش های الهی را مستمراً ادامه دهد و از خودش مراقبت کند؛ را عروج و صعود او، تا بی نهایت و الیه راجعون باز و هموار است.
«خداوند انشاءالله شماها را حفظ کند، خانم [همسر شهید سلیمانی] را محفوظ بدارد؛ ایشان هم در جهتگیری و انگیزهی شهید سلیمانی نقش دارند.
شاید بیست سال پیش یا بیست و سه چهار سال پیش [بود که] اینجا در این حیاط، با بچّههای سپاه، فرماندهان سپاه ـ شاید حدود بیست نفر بودند ـ نماز خواندیم، بعد من نشستم روی پلّه، یک صحبت گرم و گیرایی کردم؛ قبلاً هم فکرش را نکرده بودم؛ خدای متعال همینطور حرف میزد! در واقع زبان من بود، حرف خدا بود؛ خیلی جلسهی عجیبی بود، خیلی تأثیراتی گذاشت.
بعد از آن جلسه، چند نفر از بچّهها به من مراجعه کردند، یکی از آنها حاج قاسم بود؛ آمد یک جملهای از ایشان نقل کرد، گفت عیال من اینجوری میگوید؛ در همان جهتی که من صحبت کرده بودم. من دیدم تأثیر همسر چقدر زیاد است؛ یعنی این خانم روی حاج قاسم مؤثّر بودند؛ [لذا] ایشان در زحمات حاج قاسم شریکند، علاوه بر اینکه محرومیّتهای خانوادهها ــ نبودن همسر، نبودن پدر ــ خیلی مهم است، تحمّل این چیزها خیلی مهم است؛ تحمّل کردند.»(1)
**********
در یک جمع محدود و صمیمی، رهبر عزیز انقلاب برای بیان نقش تعیین کنندۀ همسران در تکامل شخصیت یکدیگر، و به منظور قدردانی از زحمت ها و سختی های همسر سردار شهید و عزیزمان حاج قاسم سلیمانی، خاطرهای را نقل فرمودند.
به هنگام نقل این خاطره، امام خامنه ای عزیز، از چند کلیدواژه استفاده کردند:
یک صحبت گرم و گیرایی کردم؛ قبلاً هم فکرش را نکرده بودم.
خدای متعال همینطور حرف میزد! در واقع زبان من بود، حرف خدا بود.
خیلی جلسهی عجیبی بود، خیلی تأثیراتی گذاشت.
در خصوص محور اول، یک امر کاملاً طبیعی است و همۀ ما هم، مکرر از این نحوه بیان را از سخنرانان و اساتید شنیده ایم؛ که با اینکه آمادگی نداشتم و پیش بینی نشده سخن گفتم؛ صحبت ها از بعضی سخنرانی های بامطالعه و آمادگی قبلی، خیلی بهتر شد!
پیرامون محور سوم نیز، امری معمول است؛ که یک سخنران از تأثیر سخنرانی در یک جمع محدود و خودمانی، متعجب شده؛ یا خوشحالی می کند؛ که الحمدلله این سخنانِ پیش بینی نشده و دلی، بر دل های آماده، چه تأثیرات خوبی گذاشت.اما در خصوص موضوع و محور دوم، که متأسفانه افرادی کج فهم و ناآشنا
آیتالله بهجت، مرجع عالیقدر تشیع روایاتی را از وطندوستی میرزا کوچک خان نزد امام خمینی(ره) روایت کرد.
آیتالله بهجت فومنی مرجع عالی قدر جهان تشیع ماجرای درخواست سفیر انگلیس و جواب رد میرزا کوچک را برای امام خمینی(ره) تعریف کردند. ایشان فرمودند: برای امام خمینی(ره) نقل کردم از شخصی که حضور داشته در جلسهای که سفیر انگلیس نزد میرزا کوچک خان بوده و میخواسته (میرزا) با آنها همکاری کند او را به حکومت برسانند (یعنی سفیر انگلیس از میرزا خواسته که با آنها (انگلیسیها) همکاری کند تا آنها او را به حکومت برسانند) میرزا میگوید: حکومتی که شالودهاش را شما بریزید پایدار نمیماند. امام خمینی(ره) از این سخن میرزا خوشش آمد.
آیت الله بهجت همچنین فرمودند: نماینده انگلیس به میرزا کوچک خان میگوید: دولت انگلیس طمع ارضی در ایران ندارد ولی منافعی دارد که نمیتواند چشم پوشی کند، اگر آمادهای منافع انگلیس را تأمین کنی، سلطنت کن. ولی میرزا قبول نکرد، آن نماینده گفت: میروم کجا و کجا و ۱۴ روز در کلکته هستم. فکر کن. اگر رای ات عوض شد، به من اطلاع بده، اگر قبول نکردی انگلیس دست بردار نیست و رذلترین مردم را مسلط بر مردم ایران میکند. میرزا پس از رفتن وی، (به شخصی که آنجا بود)، گفت: تا کدام شیر پاک نخوردهای را گیر بیاورند و این معاهده را با او انجام دهند.
-
قدیمیها میگفتند: «دعوا نمک زندگیه...» اما اگر شورش درآید زندگی را به کام تمام اعضا خانواده خصوصاً فرزندان تلخ میکند. تلخی که دیگر با هیچ شیرینی از ذهن کودکان پاک نمیشود.
با گریه به تنها ثمره زندگیاش نگاه میکند و میگوید: «من فقط به خاطر تو دارم این زندگی را تحمل میکنم، اگر تو نبودی من یک لحظه هم در این خانه زندگی نمیکردم...»
دخترک که با شنیدن حرفهای مادرش احساس گناه میکند، با عجله عروسک موردعلاقهاش را برمیدارد و به کنج اتاق پناه میبرد. با دو دست کوچکش گوشهایش را میگیرد و با خودش زمزمه میکند: «اگر من نبودم پدر و مادرم باهم دعوا نمیکردند. مادرم به خاطر من سختی میکشد. پدرم به خاطر شیطونیهای من سر مادرم داد میزند. اگر من نبودم همه چیز بهتر میشد. ای کاش من نبودم...»این صحنه برایتان آشنا نیست؟ اکثر کودکان حداقل برای یک بار هم که شده این تصویر را در دعوای والدین یا حتی سریالهای
عدهای در ایران فکر می کنند که با سیگار کشیدن، نگه داشتن حیوان خانگی و مخالفت با دین و مذهب روشنفکر می شوند.
اشغال فلسطین برخلاف روایت رایج مربوط به 75 ساله اخیر و سال 1948 میلادی نیست. فلسطین از روز نهم آبان ۱۲۹۶ شمسی (۳۱ اکتبر ۱۹۱۷ میلادی) به اشغال امپراتوریِ وقتِ انگلستان در آمد.
«امروز جنگهای صلیبی به پایان رسید» این جملهای است که «ادموند آلنبی» ژنرال ارتش انگلیس هنگام ورود به بیتالمقدس به زبان آورد. ۱۰۶ سال پیش دقیقا در چنین روزی (نهم آبان ۱۲۹۶ شمسی - ۳۱ اکتبر ۱۹۱۷ میلادی) دولت عثمانی شکست خورد و فلسطین به اشغال انگلستان درآمد.
این جمله ژنرال بریتانیایی شاهدی بر این مدعاست که اشغال فلسطین براساس نقشه قبلی بوده است. منظور این فرد از جنگهای صلیبی، سلسله جنگهایی است که قدرتهای اروپایی طی چندین دوره زمانی برای اشغال «بیت المقدس» علیه مسلمانان تحمیل کردند. این جنگها مجموعاً هشتبار در بازه زمانی ۲۰۰ ساله ( بین سالهای ۱۰۹۵ تا ۱۲۷۰ میلادی) به وقوع پیوست [1] ولی پس از ۷۰۰ سال، انگلستان کماکان در آرزوی پیروزی در آن بود.
«ادموند آلنبی» ژنرال انگلیسی در بیت المقدس
منبع: Library of Congress
«آرتور جیمز بالفور» وزیرخارجه وقت انگلیس در تاریخ یازدهم آبان ۱۲۹۶ شمسی، نامه ای خطاب به «لیونل والتر روچیلد» از رهبران جنبش صهیونیسم مستقر در لندن و یکی از بزرگترین خاندان های یهودی جهان نوشت که به اعلامیه بالفور (balfour declaration) شهره شد. در اعلامیه بالفور آمده است:«لرد روچیلد گرامی، بسیار خوشوقتم که از طرف دولت اعلیحضرت [پادشاهی انگلیس] بیانیه
سردار آذربایجان که حالا سردار ملی بود توطئه استعمار را خوب شناخت و تا آخرین نفس سلاحش را تحویل نداد و در نهایت پارک سبز اتابک آنچنان سرخ شد که تا سال ها خون مجاهدان مسلمان از آن پاک نشد. ننگ اما بر پیشانی روشنفکران مدعی مشروطه خواهی که دانسته یا ندانسته از خلع سلاح ستارخان و باقرخان دفاع کردند، ماند.
ستارخان، سردار مقاومت آذربایجان و جنبش مشروطیت نوشته است: من هیچ وقت گریه نمی کنم چون اگر اشک می ریختم، آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست بخورد، ایران زمین میخورد… اما در مشروطه دو بار اون هم تو یه روز اشک ریختم.
حدود ۹ ماه بود که تحت فشار بودیم… بدون غذا. بدون لباس… از قرارگاه اومدم بیرون … چشمم به یک زن افتاد با یه بچه تو بغلش. دیدم که بچه از بغل مادرش اومد پایین و چهار دست و پا رفت به طرف و بوته علف… علف رو از ریشه درآورد و از شدت گرسنگی شروع کرد خاک ریشه ها رو خوردن… با خودم گفتم الان مادر اون بچه به من فحش می ده و میگه لعنت به ستارخان که ما را به این روز انداخته… اما مادر کودک اومد طرفش و بچه اش رو بغل کرد و گفت: عیبی نداره فرزندم… خاک می خوریم اما خاک نمی دهیم… اونجا بود که اشکم دراومد.
تحلیلی بر وصیّت نامه ستارخان سردار ملی
این بنده عاصی ستار، برای اجرای احکام شریعت غراء احمدی(ص) مطابق احکام صادره علماء اسلام، از جان و مال و اولاد و هستی خود، صرف نظر کرده تا دولت جابره تبدیل به دولت عادله و قوانین حضرت سیدالمرسلین رویه و مسلک اهل اسلام شود. "ستار"
در نگاهی به وصیّت نامه این دلاور مرد آذربایجان و ایران زمین، نکات قابل توجهّی حاصل می آید و اغراق نکرده ایم اگر این وصیّت نامه را چکیدۀ بسیار فشرده از نظام سیاسی شیعه و حکومت ولایت فقیه بدانیم.
در شروع وصیّت نامه این سردار ملّی همانند سرداران مذهبی، مِیل حرکتی خود و خاستگاه حرکت اجتماعی-سیاسی خود را با بکار بردن عبارت "بنده" می نمایاند، تا نشان دهد قبل از آنکه سردار بزرگی باشد و حتی قبل از آنکه ستّار باشد، بنده خدا و
محمدتقی پسیان (۱۲۷۰ـ ۱۳۰۰ش) فرزند یاور محمدخان (عنایتالسلطان)، معروف به کلنل محمدتقیخان، از نظامیان اواخر دوره قاجار، رهبر قیام خراسان و اولین ایرانی بود که دوره آموزش خلبانی دید. وی ۳۰ سال زندگی کرد و در این مدت کوتاه القابی همچون کلنل، شاعر، مترجم، وطنپرست یا نخستین خلبان ایرانی… را به خود اختصاص داد و جان خود را نیز در راه آرمانهایش گذاشت.
در طول تمام تاریخ ایران وطنپرستان بسیاری وجود دارند که نامشان غروری میهنپرستانه را برای ایرانیان به ارمغان میآورد، از میرزا کوچک خان جنگلی گرفته تا محمد تقی خان پسیان.
از میان این دو نام شاید آثار بسیاری در مدیومهای مختلف برای میرزا کوچک خان ساخته شده باشد، شاید حتی همه ما از دوران مدرسه نام این قهرمان ملی را بهخاطر بیاوریم اما کمتر آشناییای میان ما و محمد تقی پسیان وجود دارد.
من ایران و ایرانی را نه فقط دوست داشته بلکه پرستش میکنم... مرا اگر بکشند، قطرات خونم کلمه ایران را ترسیم خواهد نمود و اگر بسوزانند، خاکسترم نام وطن را تشکیل خواهد داد. قدمی بر خلاف رضای خدا و صلاح مملکت برنداشتم... به تصدیق دوست و دشمن عفت و شرافت سربازی را همیشه محفوظ داشتهام... من نخستین فردی هستم که حساب وجوه دریافتی ایام تصدی خود را به میل و رضای خاطر خود پس داده و از بودجه مصوبه ایالتی فقط آن مقدار به خرج آوردم که استحقاقش را داشتم و برای پرداخت مستمریهای فقراء و ضعفاء لازم و واجب بود، برای اولین دفعه اعانهای که برای قشون گرفته میشد به همان مصرف خودش رسانده؛ اینها بخشی از گفته های محمد تقی خان پسیان است؛ افسری ورزیده و مجرب که جان خود را در راه آرمانهایش گذاشت.
محمدتقی پسیان (۱۲۷۰ـ ۱۳۰۰ش) فرزند یاور محمدخان (عنایتالسلطان)، معروف به کلنل محمدتقیخان، از نظامیان
واینجا رسم است برای وطن پدر میدهند🇮🇷🇮🇷🇮🇷✌️✌️✌️✌️
قوچان
#ارتش_فدای_ملت
#شهید_غیرت
#شهید_مسلم_جاویدی_مهر
تاریخ شهادت شهریور 1401
دل و جانی که در بردم من از ترکان قفقازی
به شوخی می برند از من سیه چشمان شیرازی
من آن پیرم که شیران را به بازی در نمیگیرم
تو آهو وش چنان شوخی که با من میکنی بازی
عروس طبع را گفتم که سعدی پرده افرازد
تو از هر در که بازآیی بدین شوخی و طنازی
فشاند از برگ گل شبنم که لاف شعر در شیراز
بساط پیله ور را ماند و بازار خرازی
اگر از من زشتی بینی به زیبایی خود بگذر
تو زلف از هم گشایی به که ابرو در هم اندازی
به شعر شهریار آن به که اشک شوق بفشانند
طربناکان تبریزی و شنگولان شیرازی
آنها بشدت مورد حمایت اسرائیل و انگلیسند.
از جمله احکام و اقدامات آنها:
۱- لواط برای فاعل شرعا" حلال، و برای مفعول تمرین تواضع و مستحب است!
٢- ازدواج با خواهر و مادر و خاله و عمه جایز است!
٣- زنا و دزدیدن دختر مورد پسند قبل از ازدواج جایز و نشانه علاقه و جنم مرد است!
۴- شرب خمر و استعمال تریاک و حشیش جایز است!
۵- حجاب حرام و نشانه بردگی است!
۶- محمد(ص) خاتم(نگین) انبیا بوده و نه اخرین آنها، پس پیامبرانی بعد از او امده اند!
٧- امام زمان فردی به نام بهاءالله بوده و ظهور کرده اند و شهید شده اند!
٨- تمام احکام قران باطل شده و اقای بهاءالله کتابی جدید به اسم
شیخ محمد خیابانی با هدف استقلال، آزادی و اجرای مشروطیت در سرتاسر کشور دست به قیام زد و بارها در مقابل هزاران نفر با صدای رسا رسما اعلام میکرد: «هدف قیام ما عظمت ایران است، و آذربایجان جزء لاینفک ایران و ایران جزء لایتجزای آذربایجان میباشد».
قیام شیخ محمد خیابانی یکی از مهمترین قیامها در تاریخ معاصر ایران است که با تأکید بر حفظ و یکپارچگی ایران و برای اجرای قانون اساسی و مشروطیت انجام شد. شیخ محمد خیابانی همواره در نطقهای خود با اشاره به ایرانی واحد، بر آزادی، استقلال، حاکمیت مردم و ... تأکید میکرد. در نوشتار پیشرو سعی شده است برخی از اهداف قیام وی مورد بررسی قرار بگیرد.
اجرای قانون مشروطهخیابانی در مقالهای به نام «حقیقت را باید گفت» در تاریخ ۱۵ رجب ۱۳۳۵ اجرای قوانین و اصول مشروطه را هدف خود میداند و مینویسد: «نظر ما، مساعدت تام و تمام با اولیای امور است و تقاضای ما، جز اجرای قوانین و اصول مشروطیت نیست». وی شرط همراهی
سازمان اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات در بیانیهای مشترک اعلام کردند که تعدادی از اعضای یک شبکه سازماندهی اغتشاشات، زیر ضربه رفتهاند. موسسه «خانه آزادی» یکی از دو نهاد هدایتگر این شبکه بودند؛ موسسهای که سایه لشکرکشیهای آمریکا در نقاط مختلف جهان است!
سازمان اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات از ضربه به شبکه سازماندهی اغتشاشات خبر دادند. در بیانیه مشترک این دو نهاد آمده است که تعدادی از اعضای یک شبکه سازماندهی اغتشاشات تحت هدایت خانه آزادی و موسسه خشونت پرهیزی برای دموکراسی (NID) با مدیریت یکی از عناصر سیاسی خارجنشین شناسایی و تحت ضربه قرار گرفتند.
خانه آزادی کجاست؟
فرانکلین دلانو روزولت (FDR) صاحب طولانیترین دوره ریاست جمهوری تاریخ آمریکاست. او از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ میلادی به مدت ۱۲ سال در کاخ سفید بود. سال ۱۹۴۵ نیز پایان دوره او نبود، بلکه عزرائیل به او مهلت نداد. وگرنه میتوانست رکورد ۱۶ سال ریاست را نیز به ثبت برساند.نام روزولت با بزرگترین رکود تاریخ آمریکا، جنگ جهانی و ویرانگرترین سلاح تاریخ گره
۱- «الیز استفنیک» از اساتید دانشگاه هاروارد بود. او انتخابات 2020 آمریکا را که به پیروزی جو بایدن منجر شده بود زیر سؤال برده و بدون آن که سندی ارائه کند، ادعای تقلب کرده بود. دانشگاه هاروارد از استفنیک میخواهد که استعفا بدهد ولی او از استعفا خودداری میکند و بلافاصله از دانشگاه اخراج میشود.
(مقایسه کنید با ادعای تقلب در انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ ایران از سوی خاتمی و موسوی و سایر فتنهگران که با اشاره جرج سوروس صهیونیست و حمایت آشکار آمریکا و اروپا و اسرائیل مملکت را به آشوب کشیدند و با وجود وطنفروشی و خیانت آشکار، آب هم در دلشان تکان نخورده است!)
۲- « آدام برومبرگ» استاد دانشگاه هنر هامبورگ بود.او دو سال پیش تنها به علت انتقادی که از رژیم صهیونیستی کرده بود از دانشگاه اخراج شد. نکته درخور توجه این که برومبرگ یک یهودی است و معروف است که یکی از بازماندگان [افسانه] هولوکاست است!
۳- «جوی کارگا» استادیار دانشگاه اوبرلین در اوهایو آمریکا بود. او 7 سال قبل به علت آن که با ارائه اسنادی، حمله تروریستی 11 سپتامبر را به صهیونیستها نسبت داده بود، از دانشگاه اخراج شد!
۴- « آنتونیهال» استاد دانشگاه لث بریج کانادا بود. او با ارائه چند سند، هولوکاست را زیر سؤال برده و آن را غیر واقعی دانسته بود. این استاد دانشگاه لث بریج کانادا نیز تنها به خاطر این اظهارنظر از دانشگاه اخراج شد.
۵- «دیوید میلر» استاد جامعهشناسی دانشگاه بریستول انگلیس بود. این استاد دانشگاه را نیز درپی انتقاد به جنایات رژیم صهیونیستی، اخراج کردند!
۶- «تیم اندرسون» هم استاد دانشگاه سیدنی استرالیا بود که به خاطر مواضع ضداستکباری و ضدصهیونیستیاش 5 سال پیش از این دانشگاه اخراج شد.
۷- « برونو گلنیش» استاد دانشگاه لیون فرانسه را هم به دلیل زیر سؤال بردن هلوکاست از کار معلق کردند!
۸- «توماس بِرِنان» استاد فیزیک دانشگاه فریس در ایالت میشیگان آمریکا نیز به خاطر اظهارنظری که درباره «مافیای یهودی» در توئیتر منتشر کرده بود از دانشگاه مورد اشاره اخراج شد!...
و این رشته سر دراز دارد!
۹- حالا به کشور خودمان برگردیم. چند تن از اعضای هیئت علمی دانشگاهها که در جریان اغتشاشات پائیز سال گذشته نه فقط از اغتشاشات و اغتشاشگران حمایت کرده بودند بلکه در پارهای از موارد با اراذل و اوباش اغتشاشگر در جنایت علیه مردم مظلوم این مرز و بوم همراه بودهاند، از دانشگاه اخراج شدهاند و این کمترین و پیشپا افتادهترین مجازات در مقابل اقدامات پلشت و غیرانسانی آنهاست. آنها به وضوح میدانستند که آشوبها از سوی دشمنان تابلودار نظام و مردم ایران طراحی شده و به صحنه آمده است.
حمایت آشکار و بیپرده آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و مخصوصاً رژیم صهیونیستی از اغتشاشات، حتی برای کند ذهنترین افراد نیز به آسانی قابل درک بود. در کجای دنیا، آدمکشی، آتشزدن اموال عمومی، به آتش کشیدن قرآن کریم، متوقف کردن آمبولانسهای حامل بیمار و به آتش کشیدن آنها، غارت فروشگاهها، شکنجه و به شهادت رساندن شهید عجمیانها و شهید علیوردیها و شهید الداغیها و نیروهای پلیس و بسیج و... اعتراض نامیده میشود؟! اگر فلان استاد در فلان دانشگاه آمریکا یا اروپا به جرم اعتراض به رژیم صهیونیستی اخراج شده است، این چند به اصطلاح استاد! با اجرای دستورالعمل صهیونیستها علیه مردم کشورشان همراه بودهاند!
۱۰- گلایهای همراه با ملامت نیز از مسئولان دانشگاههای کشورمان در میان است که از اعلام صریح و رسمی جرم این چند تن برای افکار عمومی دریغ میورزند و به کلیاتی نظیر، مدت قرارداد آنها پایان یافته بود! و... اکتفا میکنند! و در نتیجه اصل ماجرا از نگاه مردم پنهان میماند و به احزاب غربگرا که به سختی میتوان در کارنامه آنها حتی یک نمونه از تفاوت مواضع آنها با دشمنان مردم را آدرس داد، اجازه میدهند تا از اقدام ضروری و مردمدوستانه مقامات مسئول در اخراج آنها روایتهای غلط و تحریفشدهای ارائه بدهند.
۱۱- و بالاخره همین جا گفتنی است که دیروز برادران متعهد و صاحبنظرمان آقایان دکتر امیرحسین ثابتی و عباس موزون به عنوان استاد مدعو برای تدریس انقلاب اسلامی و آئین زندگی به دانشگاه شریف دعوت شده بودند.
انتشار این خبر بلافاصله با هجوم همهجانبه گروههای غربگرا و برخی از مدعیان اصلاحات روبهرو شد. چرا؟! تنها استناد آنها به تعهد این دو برادر به اسلام و انقلاب اسلامی و ضدیت بارها اعلام شده آنان با دشمنان نشاندار ایران اسلامی است! غربگراها جرأت نکردهاند به توان علمی آنها کمترین ایرادی بگیرند. چرا؟! چون به وضوح میدانند که اگر پای مباحثه و آزمونی در میان باشد، بر بیسوادی خود مهر تأیید زدهاند. توئیت میزنند که امیرحسین ثابتی علیه دانشجویان شریف موضع گرفته است! و جرأت نمیکنند بگویند او به فحشهای رکیکی که عدهای اندک و کمشمار در جریان اغتشاشات بر زبان رانده و سلفسرویس دانشگاه را به آتش کشیده بودند اعتراض کرده و نوشته بود این عده، حیثیت انبوه دانشجویان شریف را به بازی گرفته و به شخصیت اساتید محترم این دانشگاه اهانت کردهاند و...
به قول شاعر متعهد ایران عزیزمان، آقای محمد مهدی سیار:
در سر هزار فتنه، نیرنگهای رنگی
اهل کدام مرزند، این رومیان زنگی
اقدام شبکهای سکوهای اینترنتی فراتر از موضوع کشف حجاب است؛ ماجرای بازداشت معاون بینالملل سرآوا (هلدینگ بالادستی دیجیکالا) به اتهام جاسوسی نظامی نشان داد حکایت سکوهای اینترنتی مستقر در ایران، عمیقتر از یک کسب و کار صرف است.
پلتفرم ها و کسب و کارهای استارتآپی یک تجربه مفید جهانی است که به اعتقاد کارشناسان به مرور عمده وظایف دولتهای سنتی را برعهده میگیرند و حکمرانی پلتفرمی جایگزین دیوان سالاری های پرهزینه سنتی می شود. شکی نیست که از این تجربه جهانی باید در کشورمان بهره بگیریم اما این گزارش به ابعاد ضد امنیتی برخی شرکتهای به ظاهر استارتآپی که عمدتا در یک زمان خاص با حمایت خارجی و در سایه غفلت مسئولین به صورت انحصاری رشد کرده، می پردازد.
بهانه این گزارش، تصاویری است که از کشف حجاب جمعی از کارکنان دیجی کالا و تعدادی دیگر از سکوهای اینترنتی در فضای مجازی منتشر شد. شرایطی مشابه سفارتخانههای خارجی مقیم تهران که قوانین پوشش خود را مطابق با قانون کشور متبوعشان تعریف کردهاند. همین سکوها مهرماه سال گذشته نیز سمپات اغتشاشات بودند.برخلاف مدل های استارتآپی که یک ایده را به محصول تبدیل و آن را تجاری سازی میکند، اکوسیستم استارتآپی
در برخورد با انواع نقض قانون حجاب توسط هنجار شکنان در جامعه، جریمه های متفاوتی در لایحه حجاب در نظر گرفته شده است.
https://jahannews.com/vdcaamnaw49nya1.k5k4.html
همه مصیبتی را که عزاداران حسینی طی ۱۰ روز اول محرم به سوگ آن مینشینند. تنها ظرف چند ساعت بر خانواده سیدالشهدا وارد شد. اینجا به سراغ مرور بخشی از رخدادهای لحظه به لحظه روز عاشورا رفتیم.
زخم ناسور جراحتی است که هیچ وقت التیام پیدا نخواهد کرد. کربلا زخم ناسور تاریخ است.برای همین هم داستان عاشورا برای دلدادگان اباعبدالله سال به سال تکرار شاید، اما تکراری نمیشود. قدیمیها میگویند ماتم و مصیبتی که بر امام حسین علیه السلام گذشت به اندازهای سنگین بود که به جای یک شب، عزاداران حسینی هرشب از دهه اول محرم را به یاد یکی از شهدای کربلا به سوگ مینشستند فارغ از اینکه تمام مصیبتهای کربلا تنها در یک روز و طی چند ساعت بر کاروان امام حسین(علیه السلام) و اهل حرم ایشان وارد شد. از بانگ اذان صبح روز عاشورا تا غروب عصر روز دهم و آغاز اسارت خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله)؛ اینجا ساعت به ساعت سراغ رویدادهای دهم محرم سال ۶۱ رفتیم، تا بدانیم آخرین لحظات زندگی سیدالشهدا چگونه گذشت و
حجت الاسلام والمسلمین مسعود عالی، سخنران مذهبی، درمورد مقام و منزلت شخصیتی حضرت ابوالفضل العباس (ع) بیان کرد: همه عظمتها در وجود حضرت ابوالفضل (ع) قرار دارد؛ به طوری که همه در هواداری امام حسین (ع) با یک دست آمدند، ولی حضرت عباس (ع) با دو دست خود آمدند. در هواداری آن شاه الست/ جمله را یک دست بود او را دو دست
این سخنران مذهبی گفت: مرحوم آقا نجفی قوچانی، کتابی تحت عنوان سیاحت غرب داشتند که احوالاتشان پس از مرگ را بیان کرده بودند؛ این کتاب را بر اساس بیانات اهل بیت (ع) درمورد آخرت و مکاشفاتی از آن دنیا نوشته بودند و علاوه بر این کتاب، سیاحت شرق را هم نوشته بودند که زندگی نامه دنیایی خود از کودکی شان را بیان کرده اند.
حجت الاسلام عالی تصریح کرد: این مجتهد در کتاب سیاحت شرق خود نوشته است: ایام دهه محرم یا اربعین بود که از نجف به کربلا راهی شدم و در مسیر با خودم آب نبرده بودم تا از منازل بین راه آب بگیرم. این در حالی است که دیدم در مسیر آب نبود و اگر منزلی هم بود آب نداشتند و همین طور، راهی کربلا شدم. حدود ۸۰-۷۰ کیلومتر رفتم و شرایط به صورتی بود که همه جگرم به شدت میسوخت چراکه عطش شدیدی داشتم. از دور، برق گنبد طلایی حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را میدیدم و به سرعت قدم هایم افزودم و به قدری عطش داشتم که اطراف خودم را سیاه میدیدم. یک مرتبه به یاد عصر عاشورا افتادم که بچههای امام حسین (ع) چطور تشنگی را تحمل میکردند؟ به همین دلیل، حال و هوایم به سمت عصر عاشورا رفت و در حال گریه کردن به سمت کربلا میرفتم و دیگر از خودم غافل شده بودم.
به گفته این سخنران مذهبی، خداوند متعال به مرحوم آیت الله قوچانی رحمت الله علیه عنایت کردند و صحنهای از عصر عاشورا رابه ایشان نشان دادند؛ به طوری که این شخصیت برجسته فرمودند: من بچهها را در حالی دیدم که دامن هایشان آتش گرفته بود و در بیابانها میدویدند و هر کسی به سمتی میرفت و نالههایی سر میدادند. دیگر گریه من هق هق شده بود و میخواستم بروم و یکی از آنهایی که دامنش آتش گرفته بود را نجات دهم. یک مرتبه خودم را در کوچههای کربلا با صورت پُر از اشک و خاک و مردمی را دیدم که مرا بهت زده میدیدند.
کنار نهر آبی رفتم و صورتم و پاهایم را شستم و سپس، به سمت حرم حضرت سیدالشهداء رفتم و روی سکویی نشستم که صدای زنگ ساعت بلند شد و من صدای زنگ هل من ناصر را میشنیدم. یک مرتبه دلم ریخت و بلند شدم و گریه ام گرفت و گفتم: یا اباعبدالله الحسین (ع) بعد از این همه سال، صدای هل من ناصر بلند است و خدایا، چه کسی است که پاسخ هل من ناصر حضرت سیدالشهداء را دهد؟ ناگهان دیدم از حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع) زنگ به صدا در آمد، اما من صدای زنگ نمیشنیدم و صدای لبیک لبیک را میشنیدم.
به حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع) رو کردم و گفتم: جانم فدای تو عباس... هنوز شما، هل من ناصر برادرتان را پاسخ میدهید.
حجت الاسلام والمسلمین عالی گفت: امام حسین (ع) ۵۴ ساله و حضرت ابوالفضل العباس (ع) ۳۴ ساله بودند و حدود بیست و چند سال با هم فاصله سنی داشتند و اگرچه در این عالم، از نظر مقام و مرتبه، عددی با چهارده معصوم علیهمالسلام قابل مقایسه نیست و امام حسین (ع) از لحاظ سن بزرگتر و از نظر رتبه و مقام، اعظم پروردگار بودند، اما در روز عاشورا سه یا چهار مرتبه به حضرت ابوالفضل العباس (ع) فرمودند: جانم فدای تو بابی أنت و نفسی.
امام حسین (ع) آخرین بار از حضرت ابوالفضل العباس خواستند که بروند.
پسر عزیز حضرت ام البنین سلام الله علیه ها شهادت همه را دیدند و نزد امام حسین (ع) رفتند و فرمودند: آقا! دیگر سینه من تنگ شده است و حضرت (ع) فرمودند: جانم فدای تو... برو آب بیاور.
حضرت ابوالفضل العباس (ع) محو امام حسین (ع) بودند و سریع به خیمهای رفتند که مشکها بودند و دیدند بعضی از کودکان، دلشان را به مشک ها نزدیک کرده بودند تا آرام بگیرند.
حضرت ابوالفضل العباس(ع) با دیدن این صحنه غمگین شدند و مشک را برداشتند و رفتند و سپس، فرزندان امام حسین (ع) فرمودند که عمو رفت و تشنگی مان تمام شد و میدانستند حضرت ابوالفضل العباس (ع) گره گشاست و هر جایی بروند راه را باز میکنند.
واعظ شهیر، شیخ احمد کافی یکی از منبریهای معروف مهدیه تهران بود که در ۳۰ تیر ۵۷ طی حادثهای مشکوک در ۲۰ کیلومتری محور قوچان به مشهد به شهادت میرسد اما تشییع پیکر باشکوه این واعظ شهید در قوچان و پس از آن مشهد، تیر خلاصی برای رژیم منحوس پهلوی به شمار میآید.
همه مردم با صدای شیخ احمد کافی آشنایی دارند واعظی که نوای گرم و دلنشین او با جمله «یا صاحبالزمان (عج) یا صاحبالزمان“ برای بسیاری از بزرگترهای ما آشناست؛ خطیبی که با آن صدای دلنواز و نوای جانفزا روح و روان آدمی را صیقل داده و هنوز هم بعد سالها از هجرانش، خشت خشت مهدیه تهران با نام احمد کافی گرهخورده و نوایش در آن طنینافکن است.
احمد کافی در سال ۱۳۱۵ در مشهد مقدس و خانوادهای متوسط و مذهبی دیده به جهان گشود، پدرش فرهنگی بود اما پدربزرگش آیتالله میرزا احمد کافی از علمای برجسته و به نام یزد به شمار میرفت. بنابراین از سن ۱۰ سالگی به تحصیل علوم دینی پرداخت.
طلبگی از مشهد، تا نجف و قم
وی پس از دو سال وارد مدرسه علوم دینی مشهد و در سن ۱۸ سالگی به همراه جدش رهسپار نجف اشرف شد تا از محضر علمایی همچون آیتالله خویی، آیتالله سید اسدالله مدنی تبریزی و آیتالله حسین راستی کاشانی برای تحصیل علوم دینی بهره ببرد.شیخ کافی پس از مدتی برای کمک به خانواده، به قم بازگشت و علاوه بر ادامه تحصیل به موعظه و منبر پرداخت و همین امر موجب شد بارها
رضاشاه در پیمان سعدآباد بخش مهمی از آرارات در شمالغرب را به «آتاتورک» رئیس جمهور وقت ترکیه، دشت ناامید در جنوب شرق را به «محمدشاه» پادشاه افغانستان و اروندرود به عنوان مرز ایران و عراق در جنوب غرب را به «ملک غازی » پادشاه عراق داد.
- روز ۱۷ تیر ۱۳۱۶ سالروز پیمان سعد آباد در دوران رضاشاه است. این پیمان تحت عنوان عهدنامه عدم تعرض بین ایران، افغانستان، ترکیه و عراق در کاخ سعد آباد منعقد شد و سه بخش از سرزمین ایران جدا شدند. تنها کسی که در این پیمان خاک داد، شاه پهلوی بود!
رضاشاه در این قرار داد بخش مهمی از آرارات در شمالغرب را به «آتاتورک» رئیس جمهور وقت ترکیه، دشت ناامید در جنوب شرق را به «محمدشاه» پادشاه افغانستان و اروندرود به عنوان مرز ایران و عراق در جنوب غرب را به «ملک غازی » پادشاه عراق داد.
اوضاع جهانی چگونه بود؟
جنگ جهانی اول در آبان سال ۱۲۹۷ ه.ش به پایان رسید. جغرافیایی سیاسی جهان بالاخص منطقه غرب آسیا پس از این جنگ تغییر کرده بود. امپراتوری عثمانی فروپاشید و کشورهای امروزی غرب آسیا نظیر ترکیه، عراق، اردن، سوریه، لبنان و سعودی تشکیل شد. خاندان رومانوف در روسیه قتل عام و امپراتوری تزارهای روسیه به دست بلشویکها ساقط شد و متعاقباً اتحاد جماهیر شوروی اعلام موجودیت کرد. آمریکا درگیر رکود بزرگ شد که طولانیترین رکود اقتصادی در تاریخ آمریکا بود. از همین روی، سیاسیت انزوا نسبت به تحولات جهانی را در پیش گرفته بود.
این عوامل دست به دست هم داد تا انگلیس کماکان به عنوان قدرتمندترین امپراتوری جهان در تحولات جهانی مداخله کند. لذا برای حفظ مستعمرات نظیر هندوستان به عنوان نگین سرزمینهای استعماری خود به دنبال محاصره سرزمینی اتحاد جماهیر شوروی بود. این کمربند از فنلاند در شمال اروپا تا افغانستان در آسیای مرکزی ادامه داشت.
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی (PSRI) در همین رابطه نوشت: «استقرار رژیم های دیکتاتوری و ضدکمونیست مارشال مانرهایم در فنلاند، مارشال پیلودسکی در لهستان ، مارشال آنتونسکی در رومانی ، مصطفی کمال پاشا (آتاتورک) در ترکیه ، رضا شاه در ایران و امان الله خان در افغانستان به همین منظور بود. سپس لندن سیاست ایجاد اتحادیههای دفاعی منطقهای را در پیش گرفت. پیمان لوکارنو (آلمان، انگلستان، بلژیک، فرانسه، ایتالیا، لهستان و چکسلواکی) ، پیمان اتحاد صغیر (چکوسلواکی، یوگسلاوی و رومانی) و پیمان سعدآباد (ایران، عراق، ترکیه و افغانستان) از مظاهر این سیاست بشمار می رفت.»[1]
عواقب پیمان رضاشاه برای ایران چه بود؟
شرق ایران: منطقهای به مساحت ۳۰۰۰ کیلومتر مربع به افغانستان واگذار شد. «ظهرهوند» سفیر اسبق ایران در ایتالیا و افغانستان در همین رابطه گفت: «سال ۱۳۱۷ زمان رضاشاه اولین اشتباه را مرتکب میشود و بخشی از حوضه آبی هیرمند را به عبدالرحمن خان حاکم وقت کابل واگذار میکند، آن زمان ایران و افغانستان و ترکیه سه والی داشتند که همگی متاثر از نفوذ انگلیسیها بودند، در همین زمان بود که رضا خان دشت «ناامید» را که بخشی از سیستان بود بدون هیچ معوضی به حاکم وقت کابل میبخشد و این اولین مشکل در موضوع آب هیرمند بوده است.»[2]
این موضوع گامهای نخستین مشکل ۸۰ ساله آب میان ایران و افغانستان شد. موضوعی که تا امروز ادامه دارد.
جنوب غرب ایران: «ولایتی» وزیر خارجه اسبق ایران میگوید: «اروند رود که در زمان میرزا تقی خان، خط منصّف مرز قرار داده شده بود، در زمان رضاشاه، کل آن براساس پیمان سعدآباد به عراق واگذار شد.»
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی (PSRI) نوشت: «حق کشتیرانی در اروند رود به جز آبهای مقابل خرمشهر و آبادان به دولت عراق واگذار شد.»
موضوع اروند به مثابه استخوانی لای زخم بود. درگیریهای متعددی میان دو کشور بر سر این رود به وجود آمد. از سال ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۳ حدود ۱۰۰ درگیری مرزی بین ایران و عراق روی داد و تلفات زیادی برجا گذاشت. [3] سرانجام رهبران ایران و عراق که برای شرکت در اجلاس روسای دولتهای عضو اوپک عازم الجزایر شده بودند، روز ۱۶ اسفند ۱۳۵۳ معاهدهای به امضا رساندند که به موجب آن مرزهای آبی میان دو کشور خط تالوگ (عمیقترین خط طولی در عمق رودخانه) تعیین شد.
اما صدام پس از انقلاب خواهان بازگشت به پیمان امضا شده توسط رضاشاه شد و «تسلط بر کل اروند رود» بهانه شروع جنگ هشت ساله رژیم بعث عراق با ایران تحت حمایت بلوک غرب به رهبری آمریکا و بلوک شرق به رهبری شوروی شد. جنگی که البته به نتیجه مدنظر نرسید و صدام در نهایت به مفاد قرارداد الجزایر بازگشت.
شمالغرب ایران: رضاشاه منطقه آرارات کوچک و بزرگ و نیز تنگه قره سو را طی دو قرارداد ۱۳۱۰ و ۱۳۱۶ به ترکیه داد. باریکهای که موجب اتصال سرزمینی ترکیه به عنوان مرزبان شرقی کنونی ناتو با منطقه نخجوان شد.
استقرار در دریای خزر هدف دیرینه ناتو است. در همین چارچوب، توطئه کریدور موهوم زنگزور از سال ۲۰۲۰ به دنبال اتصال سرزمینی مستقیم ارتشهای ناتو به دریای کاسپین (خزر) است. در این صورت، قلمروی سرزمینی ناتو از اقیانوس اطلس تا آبهای مجاور سه استان شمالی ایران یعنی گیلان، مازندران و گلستان گسترش مییابد و سواحل شمالی ایران نیز هممرز ناتو خواهند شد.
در صورت تحقق این توطئه، مسیر ایران به سمت دریایی سیاه و اروپایی شرقی نظیر دوران عثمانی در انحصار اراده حاکمان آنکارا میماند. عثمانی از قرن ۱۵ میلادی همچون یک دیوار بر مرزهای شمال غرب، غرب، و جنوب غرب ایران کشیده شده بود. عثمانی بر کرانههای دریای سیاه و مدیترانه تسلط داشت و به عنوان یک سرزمین حائل، مانع ارتباط ایران و اروپا تا عهد قاجار بود. یکی از دلایل عقب افتادگی ایران پس از صفویه نیز همین موضوع بود.
نمایی از بزرگترین وسعت تاریخی امپراتوری عثمانی در قرن ۱۵ میلادی
ایران پس از قرنها موقعیت منحصر به فردی دارد. تهران میتواند مسیری مستقل از حاکمیت روس و ترک برای ارتباط مستقیم با قاره اروپا داشته باشد. ایران از طریق کریدور خلیج فارس - دریای سیاه بدون نیاز به روسیه و ترکیه، به اروپای شرقی متصل میشود. ایران و کشورهای شرق و جنوب اروپا نظیر یونان نیز بدون نیاز به کانال سوئز مصر و خاک ترکیه از طریق این کریدور به هم متصل میشوند.
مسیر ایران به اروپا بدون عبور از قلمروی ترکیه
از طرفی، در صورت ممانعت آنکارا از عبور جاده ابریشم از خاک ترکیه، جریان ترانزیت به اروپا از دریای سیاه پابرجا خواهد ماند. اگر تنگه قره سو توسط رضاشاه به ترکیه داده نمیشد، اکنون این تنش سه ساله در منطقه قفقاز جنوبی اصلاً به وجود نمیآمد.
[1]:psri.ir/?id=olybv8th84
[2]:ilna.ir/fa/tiny/news-1359551
[3]:asriran.com/fa/news/812785
با انتشار خبر سفیر شدن خانم معصومه آباد به عنوان سفیر جدید ایران در فنلاند شایعات، انتقادات و یا گاهی دروغ هایی علیه ایشان مطرح شده است، میخواهم در این مطلب به بخشی از سوابق ایشان و شایعات بپردازیم.معصومه آباد کسی است که نمی توان سابقه ایشان را فقط محدود به کارشناس مامایی کرد.
با انتشار خبر سفیر شدن خانم معصومه آباد به عنوان سفیر جدید ایران در فنلاند شایعات، انتقادات و یا گاهی دروغ هایی علیه ایشان مطرح شده است، میخواهم در این مطلب به بخشی از سوابق ایشان و شایعات بپردازم.
به عنوان مثال : خانم حمیرا ریگی که از بانوان اهل سنت سیستان و بلوچستان هستند. در دولت روحانی فرماندار قصر قند
بر اساس اسناد رسمی، مشخص شده است که محسن خاموشی، فرزند رئیس سازمان اوقاف، در سال ۹۵، یعنی حدود 2 سال پیش از آنکه پدرش رئیس سازمان اوقاف شود، حق زراعت ۱۵۰ هکتار زمین را خریداری کرده است.
وحید اشتری، یکی از چهرههای مدعی عدالتخواهی، با انتشار یک اجاره نامه، اعلام کرد که یک زمین وقفی چند صد هکتاری، تقریبا به صورت رایگان به عروس آقای خاموشی، رئیس سازمان اوقاف، واگذار شده است.
جواد غلامیان، یکی از چهرههای عدالتخواه و دبیر مجمع مطالبهگران استان قزوین، ضمن انتشار اسناد کامل این ماجرا، موضوع را بررسی کرد. بر اساس این اسناد، مشخص شده است که محسن خاموشی، فرزند رئیس سازمان اوقاف، در سال ۹۵، یعنی حدود ۲ سال پیش از آنکه پدرش رئیس سازمان اوقاف شود، حق زراعت ۱۵۰ هکتار زمین را به مبلغ یک میلیارد تومان از شخصی به نام محسن صفویه، خریداری کرده است.
بر اساس این سند، چند نکته مهم به چشم میخورد:
اولا؛ مبلغ یک میلیارد تومان در سال ۹۵ بابت حق زراعت زمینی در قزوین، مبلغ قابل توجهی است که خریداری شده و بر خلاف ادعای اشتری، واگذاری رایگان، در کار نبوده است.ثانیا؛ این خریدوفروش، دو سال پیش از ریاست خاموشی بر سازمان اوقاف انجام شده است. یعنی ادعای اشتری
مسأله آب هیرمند در دوره پهلوی اول و دوم بارها مورد مذاکره با افغانستان قرار گرفت تا این که در سال ۱۳۵۱ شمسی به قرارداد هیرمند منتهی شد؛ قراردادی که اما و اگرهای زیادی دارد و اختلافات بر سر آب این رودخانه همچنان پابرجا است.
در یک سده اخیر آب هیرمند در مناسبات ایران و افغانستان به عنوان یک مساله اساسی خودنمایی کرده است؛ مسالهای که هنوز هم حل نشده و امروز تبدیل به منشا تنش شده است. آب هیرمند نقش مهمی در توسعه و آبادانی سیستان و بلوچستان ایفا میکند و هر گاه بستر و آورده این رود تغییر پیدا کرده، خشکسالیها و ویرانیهایی به بار آورده است و سیاحان و ماموران بریتانیایی مانند گلد اسمید، مکماهون، تیت، ییت، لندور و... در گزارشها و کتابهای خود مفصل به وسعت و عظمت خرابههای به جا مانده از آن پرداختهاند.
آب هیرمند از چه زمانی به یک مسأله تبدیل شد؟آب هیرمند تا دوره قاجاریه مساله خاصی نداشت زیرا سیستان یکپارچه و یکدست بود و ساکنان آن در دو طرف رود براساس عرف و رسم معمول از آب رود هیرمند برای مصارف کشاورزی و آشامیدنی خود استفاده میکردند اما زمانی
محمدمهدی هراتی استاد پیشکسوت هنرهای تجسمی قوچانی و عضو گروه هنرهای سنتی و صنایع دستی فرهنگستان هنر در ۸۱ سالگی درگذشت.
محمدمهدی هراتی استاد پیشکسوت هنرهای تجسمی و عضو گروه هنرهای سنتی و صنایع دستی فرهنگستان هنر در ۸۱ سالگی درگذشت.
در پی درگذشت استاد هراتی، بهمن نامورمطلق رئیس فرهنگستان هنر با صدور پیامی، درگذشت این استاد پیشکسوت هنرهای تجسمی و عضو گروه هنرهای سنتی و صنایع دستی فرهنگستان هنر را تسلیت گفت.
متن پیام تسلیت رئیس فرهنگستان هنر، بدین شرح است: «درگذشت استاد گرانقدر محمدمهدی هراتی، جامعه هنری و آموزشی ایران را بسیار اندوهگین و متأثر ساخت. ایشان هنرمندی شریف با بینش و دانشی وسیع در زمینه هنرهای سنتی و صنایع دستی بودند. این استاد فرهیخته بیهیچ چشمداشت و تقاضایی، زندگی گهربارش را وقف هنر کرد و از سالها سلوک پاک و خالصانهشان در زمینه آموزش هنر، جمع بسیاری از هنرجویان و هنرپژوهان بهرهمند شدند. افزونبر این، در ساحتهای پژوهش و آفرینش هنر نیز آثاری بس ارزنده پدید آوردند و از خود به یادگار گذاشتند.
فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران درگذشت استاد محمدمهدی هراتی را به خانواده داغدار، شاگردان و دوستدارانش و جامعه هنری و آموزشی کشور تسلیت میگوید و از درگاه الهی غفران واسعه برای آن مرحوم، و صبر و سلامت برای عزیزانش خواستار است. روحش شاد و یادش گرامی باد!»
استاد هراتی پیشکسوت هنرهای تجسمی و عضو گروه هنرهای سنتی و صنایع دستی فرهنگستان هنر متولد ۱۳۲۱ در قوچان بود. وی پس از تحصیلات مقدماتی به تهران آمد و تا مقطع دکتری نقاشی و هنرهای سنتی در دانشگاه تهران تحصیل کرد. او حدود نیم قرن در رشتههای مختلف هنرهای تجسمی، ازجمله طراحی، نقاشی سیاهقلم، رنگروغن، آبرنگ، قطاعی و لایهچینی، نگارگری، رنگسازی سنتی، نقاشی روی چوب و قلمدان، نقاشی روی شیشه، سرامیک و چرم، نقاشی با رنگهای لعابی روی کاشی و سرامیک گرفته تا خوشنویسی خطوط کهن، به ابداع و ارائه هنر خود مشغول بود.
هراتی بیش از ۵۰ کتاب در حوزههای مختلف پژوهش و آموزش هنر به رشته تحریر درآورد. آیین تجلیل از این استاد فقید بهمن ماه سال گذشته در فرهنگستان هنر برگزار شد.
مراسم تشییع پیکر زندهیاد هراتی روز یکشنبه هفتم خرداد ساعت ۹:۳۰ از فرهنگستان هنر به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا(س) برگزار خواهد شد.
پایان پیام/
چهره 7 عالم بزرگ شیعه؛ علامه مجلسی، علامه حلی، شیخ صدوق، خواجه نصیرالدین طوسی، شیخ مفید، شیخ کلینی و شیخ بهایی به همت فطرس مدیا توسط هوش مصنوعی بازسازی شد.
قوچان شهرستانی کوهستانی و سردسیر در شمال خراسان رضوی که با داشتن غذاهای محلی و سنتی متنوع هرساله میزبان گردشگران زیادی است.
از مشهد به مقصد شمالیترین شهر استان خراسان رضوی حرکت کردیم و پس از 90 کیلومتر وارد شهر کوهستانی قوچان شدیم، شهری که به لبنیات و انگورش معروف است.
در قوچان به یک میهمانی دوستانه دعوت شدم، میهمانیای که میزبانش از دوستان صمیمی مرحوم مادربزرگم بوده و هست.
وقتی ورودی شهر قوچان را رد کردم پس از تماسی با میزبان راهی خانه اش شدم، خانهای قدیمی و پر از صفا در قلب شهر.
زمانی که وارد حیاط خانه شدم، بنا به رسم مهمان نوازی مردم دیار خراسان، گوهر خانم همراه دوستانش به استقبالم آمدند و کم کم حال و هوای جمع صمیمیتر شد.
گوهرخانم که مادربزرگی ۸۵ ساله است همراه با دوستانش قرار است از غذاهای محلی شهرشان برایم بگویند.
فاطمه خانم همسایه روبرویی گوهر خانم است و وقتی از او میپرسم چندسال است که با هم دوست هستید میگوید: از وقتی که ازدواج کردیم توی این محله با هم زندگی کردیم و دوست شدیم تا الان که هر سه نفرمان بالای ۸۰ سال سن داریم.
زهرا خانم که از عشایر خراسان هستند در میان دوستانش به جینار ملقب شده و وقتی از آنها دلیل این نامگذاری را میپرسم خودش جواب میدهد:جینار در زبان کرمانجی به معنی همسایه است و درست از زمانی که ما به این محله آمدیم چون زبان ما کرمانجی بود همه من را با نام جینار صدا میزنند.
زمانی که این دوستان گرمابه و گلستان دلیل آمدنم را فهمیدند فاطمه خانم رو به گفت: طعم و مزه غذاهای سنتی شهرما آنقدر خاص هست که همچنان میان همه نسل ها طرفداران مخصوص به خودش را دارد.
به گفته آنها هر دختر و خانم جوانی باید با یادگرفتن طرز تهیه غذاهای محلی و سنتی شهرش این غذاها را برای نسلهای آینده به جای بگذارند.
نان اگینجه؛ یک میان وعده خوشمزه با سبزیهای محلی
به عنوان اولین غذا و خوراکی سنتی به سراغ یکی از نان های محلی شهر قوچان رفتیم، نانی که به گفته خودشان صد سالی قدمت دارد.
فاطمه خانم میگوید: زمانهای قدیم حتی در شهرها هم هر خانه یک تنور گلی گوشه حیاط خود داشتند و خانمهای خانه نانهای مورد نیاز را میپختند، اولین چیزی هم که آن زمانها دخترها برای پختن یاد میگرفتند پختن نان بود.
او بیان میکند: یکی از نانهای خوشمزه قوچانی نان اگینجه است؛ این نان مانند پیراشکیهای الانی پخته میشود، ولی تفاوت آن با پیراشکی مواد داخلش است.
فاطمه خانم میافزاید: این نان با موادی مانند اسفناج، پیاز، عدس، سبزی کوهی و ادویه تهیه میشود، در مرحله اول باید خمیر این نان را آماده کنیم و پس از آن مواد مورد نظرمان را که مخلوطی از اسفناج خرد شده و عدس است به داخل خمیر بریزیم.
او میافزاید: برای تهیه خمیر این نان سبزی هم میتوانیم از خمیر آماده استفاده کنیم و هم می توانیم خمیر را خودمان تهیه کنیم؛ برای درست کردن این خمیر علاوه بر آرد از ادویههایی مانند نمک، فلفل، زردچوبه و سبزی محلی خشک شده استفاده میکنیم.
فاطمه خانم ادامه میدهد: اصلیترین سبزی این نان که اسفناج است باید با سبزیهای کوهی و محلی قوچان ترکیب شود و در داخل خمیر نان قرار گیرد؛ در نهایت نانهایی که آماده کردیم را داخل تنور قرار میدهیم تا کاملا پخته شوند.
گوهر خانم در تکمیل حرفهای دوست چندین و چندساله اش میگوید: چون در اطراف قوچان سبزی اسفناج خود به خود روییده میشود بیشتر غذاهای ما هم ترکیبی از اسفناج و سبزیهای محلی است؛ از این سبزی در آشهای محلی مان هم زیاد استفاده میکنیم.
آش لخشک و رشته های دستسازش
گوهر خانم در ادامه حرفایش میافزاید: یکی از آشهایی که با سبزی اسفناج و چند مدل حبوبات پخته میشود؛ آش لخشک است. یکی از نکاتی که در پخت این آش شاید جالب باشد این است که رشته این آش را هم خودمان میبریم.
او میافزاید: برای پختن این آش اول باید رشته اش را آماده کنیم، یکی از رسومی که بعضی از مادران در دوران بچگی به دخترانشان مادران باید به دخترانشان آشپزی یاد میدادند و مادر من هم علاوه بر اینکه پخت انواع غذاها را به من یاد داد، آموزش بریدن رشتههای مختلف آش و به خصوص رشته آش لخشک را هم به ما دخترانش یاد داد.
گوهر خانم در مرحله اول پخت رشته آش لخشک میگوید: برای درست کردن رشته آش، اول باید آرد را به همراه مواد لازم به صورت خمیر دربیاوریم و بعد از اینکه خمیر را ورز دادیم آن را با چوب مخصوص صاف و روی پارچه تمیز پهن میکنیم.
او ادامه میدهد: در همان مرحله صاف کردن، خمیر را به قطعههای مستطیلی شکل و در اندازههای مشخص برش میدهیم و بعد از آن رشتههای پهن برش داده شده را روی طنابی مخصوص آویزان میکنیم و میگذاریم در مدت زمان لازم خشک شود.
Play Video
کد ویدیودانلود
گوهرخانم که برای پخت آش آماده میشود رو به ما میگوید: خشک شدن رشتهها چند روزی زمان میبرد و بعد از اینکه خشک شدند؛ برای پختن آش نیز حاضر شده اند.
او میافزاید: الان به خاطر اینکه زمان نداریم تا رشتهها خشک شوند، رشتههایی که از قبل درست کرده ام را برای پخت آش امروز استفاده میکنیم.
خانم جینار با اشاره به اینکه پخت آش را با بار گذاشتن عدسهایی که از قبل خیس خورده اند شروع میکنیم بیان میکند: بعد از آن سبزی اسفناج و سبزهای کوهی خرد شده را داخل دیگ میریزیم تا قل بزند و بجوشند؛ در مرحله آخر رشتههای لخشک را به محتوای دیگ اضافه میکنیم و در فاصلههای زمانی مشخص آش را هم میزنیم تا رشتهها پخته شوند.
او میگوید: بعضی از اهالی قوچان این آش را با عدس و اسفناج و بعضی دیگر هم با نخود و لوبیا و سبزی اسفناج میپزند، این آش مخصوص قوچان است و بعضی از شهرهای اطراف هم به دلیل اینکه آداب و رسومشان نزدیک به قوچان است این آش محلی را هم میپزند.
آش محلی که با خاطراتش زنده است
در میان صحبتهای این سه دوست، متوجه میشوم قوچان علاوه بر این غذاهایی که امشب در میهمانی گوهرخانم و دوستانش خورده ام، آش دیگری هم مانند آش رشته دارند آشی با طرز تهیهای متفاوت.
گوهر خانم میگوید: برای پخت این آش که (قَلیِه) نام دارد اول حبوبات را از شب قبل آماده میکنیم، آنها را شب قبل از پخت آش در ظرفی پر از آب میریزیم تا زمان پخت آش خیس بخورند.
او میافزاید: در مرحله بعد و در روز پخت آش، رشتهها را داخل دیگ مورد نظر میریزیم و میگذاریم تا در مدت ۲۰ دقیقه تا ۳۰ دقیقه بجوشند و نرم شوند.
گوهر خانم ادامه میدهد: در مرحله بعدی رشتههای پخته شده را در داخل ظرفی بزرگ میریزیم و مخلوط دوغ و ماست و سبزیهای کوهی را که از قبل آماده کردیم به رشتهها اضافه میکنیم و هم میزنیم تا باهم مخلوط شوند.
او بیان میکند: در دیگ دیگری حبوبات را به همراه مقداری رب گوجه فرنگی، سبزیهای محلی و سیب زمینی و گوشت را آماده میکنیم و روزی آتش میگذاریم تا پخته شوند و بعد از پخته شدن آن را در طرف گودی میریزیم.
فاطمه خانم در تکمیل حرفهای دوستش میگوید: برای سرو کردن این آش محلی رشتههای مخلوط شده با ماست و کشک را داخل ظرفی گود میریزیم و روی آن را با مواد حبوبات میپوشانیم و با کشک و پیاز داغ تزیین میکنیم.
او ادامه میدهد: در زبان محلی به این آش (لَه آش) هم میگویند؛ همچنین در بعضی از مناطقی که این آش پخته میشود به آن آش دوطبقه هم میگویند.
فاطمه خانم با اشاره به اینکه در خانواده ما با این آش همه خاطره دارند، میگوید: این آش با حبوبات کاملی پخته میشود خواص بسیار زیادی دارد به همین دلیل برای بیماران و کسانی کسالتهایی دارند بسیار مفید است، زمانی که یکی از اعضای خانواده ما و یا همسایهها بیمار میشوند همسایهها با برپا کردن دیگ آش قلیه، علاوه بر اینکه برای سلامتی بیمار دعا میکنند کاسهای از آن را برای بیمار میبرند تا بدنش تقویت شود و بیماری اش زودتر بهبود پیدا کند.
گوهر خانم هم با تایید حرفهای دوست اش ادامه میدهد: آش قلیه واقعا هم برای ما آش خاطره سازی است، در سالهای خیلی دور روزهای تعطیل به همراه خانوادهها به طبیعت و پیک نیک میرفتیم، غذایی که آن روزها در طبیعت میپختیم این آش قلیه بود، همان زمان مردان خانواده آتش را به راه میانداختند و دیگ آش را هم ما خانمها بار میگذاشتیم و واقعا با پخت این آش روزهای خاطره انگیزی برایمان به جا مانده است.
خانم جینار نیز درباره این آش میگوید: ما از عشایر خراسان هستیم، در زمان کوچ ایل به شهرهای شمالی منطقه خراسان، مردم آنجا هم این آش را پخت می کردند و آش قلیه یکی از قدیمیترین و سنتیترین غذای آن مناطق است.
پس از ساعتها گفتگو با گوهرخانم و دوستانش عزم رفتن کردم و آنها به رسم مهمان نوازی شان غذاهای سنتی شان را آماده کردند تا برای دوستان و خانواده ام ببرم تا انها هم از غذاهای محلی قوچان لذت ببرند.
غذاهای سنتی و بومی هر منطقه نشان دهنده گوشهای از فرهنگ و سبک زندگی مردم آن دیار است، غذاهایی که معرفی هرکدامشان میتواند باعث آشنایی مردم دیگر مناطق کشور با رسوم و فرهنگ مردم شود.
همه ما در هر سنی با حل کردن معماهای مختلف یک نوع پیروزی را در خودمان احساس میکنیم. انگار که توانسته ایم یک کار بسیار بزرگ و یا یک مشکل را حل و فصل کنیم. کودکان هم مانند ما هستند و با طرح معماهای مخصوص سن شان میتوانیم ذهن آنها را فعال کنیم. در این قسمت معماهایی را که برای کودکان مناسب است، به شما معرفی میکنیم تا بتوانید ذهن کودک خود را به چالش بکشید.
۱. کدام یک از ماهها ۲۸ روز دارند؟
جواب: همه ماهها حداقل ۲۸ روز را دارند.
۲. آن چیست که دو دست و یک صورت دارد، اما نمیتواند چیزی را نگه دارد؟
جواب: ساعت
۳. آن چیست که متعلق به تو است، اما دوستت بیشتر از آن استفاده میکند؟
جواب: اسمت.
۴. مامان کیت سه فرزند دارد، اسنپ، کراکر و ...؟
جواب
دره شمخال منطقه ای سرسبز با چشمهسارها و آبشارهای حیرتانگیز در ۲۰ کیلومتری باجگیران و ۸۰ کیلومتری شهر قوچان قرار دارد.
شمخال اسم نوعی تفنگ دست ساز است که از قرار معلوم قدرت زیادی داشته و در ضربالمثلها هم از آن استفاده میشده است. قدیمی ترها هر موقع که قصد داشتند کسی را بابت گلایههای بیخود سرزنش کنند به او میگفتند: مگر تیر شمخال خوردهای!
این دره در ۲۰ کیلومتری باجگیران و ۸۰ کیلومتری شهر قوچان قرار دارد. اگر به نقشه نگاهی بیندازید متوجه خواهید شد که مکان این دره فاصله چندان زیادی از مرز میان ایران و ترکمنستان ندارد و شما تنها ۲۶ کیلومتر تا مرز میان ایران و ترکمنستان فاصله خواهید داشت، دره شمخال از سمت دیگر به زمینهای کشاورزی روستای درونگر در جاده قوچان به درگز میرسد.
دره شمخال در همسایگی روستایی به همین نام قرار گرفته است که حدود ۵۰۰ نفر جمعیت دارد و از خانههای متراکم و درهم تشکیل شده است و به خاطر قرار گیری در مجاورت دره، آب و هوای بینظیر و طبیعت زیبایی دارد.
برای اینکه خودتان را به دره برسانید باید عازم روستای شمخال شوید، پس باید جاده قوچان به باجگیران را در پیش بگیرید و در میانه راه در کیلومتر ۷۰ مسیرتان را به سمت روستای شمخال تغییر دهید. مسیر منتهی به روستای شمخال آسفالت و مناسب برای حرکت ماشین است، اما بعد از رسیدن به روستای شمخال باید ادامه مسیر تا دره شمخال را با پای پیاده طی کنید.
اگر به دنبال زمان مناسب برای سفر به دره شمخال هستید باید بگوییم چه فصلی بهتر از فصول سرسبز سال!
اگر در بهار یا تابستان از این دره زیبا دیدن کنید، علاوه بر عطر دلانگیز درختان سرسبز داخل دره و تخته سنگهای پوشیده شده از بوتههای سرسبز، میتوانید از خنکی آب رودخانه و نسیم خنک دره لذت ببرید و هوای سرد داخل دره شما را اذیت نخواهد کرد.
طبیعتگردی در دره شمخالدره شمخال از لحاظ موقعیت جغرافیایی دقیق، در بخش جنوب شرقی خود به رودخانه کال شمخال
رهبر انقلاب در دیدار امروز خود با اعضای خبرگان، با اشاره به تبلیغات مستمر غرب از ابتدای پیروزی انقلاب تا به امروز، به ۲نامه در سالهای ۶۹ و ۸۲ اشاره کردند که قصد داشت نظام را به سمت تسلیم شدن ببرند.
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی، صبح امروز در دیدار در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری، با اشاره به تبلیغات مستمر غربیها از ابتدای پیروزی انقلاب تا به امروز مبنی بر رو به زوال بودن جمهوری اسلامی، فرمودند: بعد از رحلت امام(ره) در سال ۶۹ یک اعلامیهای دادند بعضی از موجّهین، آدمهای موجّهی بین آنها بودند، چهرههای معروف نظام و موجّه، سابقه کاری هم در نظام داشتند، اعلامیه دادند که ملک و ملت در لبه پرتگاه ویرانی و نابودی است. کی؟ سال ۶۹. یعنی همین روزها است که خلاصه تمام بشود.
ایشان در ادامه فرمودند: در سال ۸۱ هم یک عده از نمایندگان مجلس نامه نوشتند به بنده، یک نامه واقعاً غیر منصفانهای بود، خیلی غیرمنصفانه بود. یک چیزهایی را گفتند، یک سؤالهایی از ما کردند که جوابش را خودشان باید میدادند چون هم مجلس دست خودشان بود، هم دولت دست خودشان بود، باید آنها جواب میدادند، از من سئوال کرده بودند. آن وقت آن نامه مضمونش این بود که خلاصه باید تسلیم بشوید و الّا کارتان تمام است. مال سال ۸۱ است. تسلیم نشدیم، ایستادیم و انشاءاللّه باز هم خواهیم ایستاد.
اشاره تاریخی رهبر انقلاب در این سخنرانی، به دو نامهای است که در زمان انتشار خود در مطبوعات آن زمان پخش شد و حتی در خارج کشور نیز بازتاب داشت.
نامه ۹۰ امضایی نهضت آزادی: ملک و ملت به لبه پرتگاه رسیده است!نامه اولی که رهبر انقلاب به آن اشاره کردند، نامه ۹۰ امضایی است که در اردیبهشت سال ۶۹ از سوی برخی فعالان نهضت آزادی
شهید علی لویمی ۳۱ شهریور سال ۱۳۹۷ در رژه نیروهای مسلح در بلوار قدس اهواز در کنار ۲۲ نفر دیگر توسط تروریستها شهید شد.
سردار شهید علی لویمی بیستم مهر سال 1345 در اهواز بهدنیا آمد، دو خواهر و دو برادر دارد و خود فرزند ارشد خانواده بود. با شروع جنگ به جبهه رفت و بههمراه سردار شهید نادر مهدوی به نبرد با آمریکا پرداخت و در آن حماسه بهیادماندنی جانباز شد.
شهید علی لویمی صبح شنبه ۳۱ شهریور سال ۱۳۹۷ در رژه نیروهای مسلح در بلوار قدس اهواز در کنار ۲۲ نفر دیگر توسط تروریستها شهید شد که پیکر پاکش همراه شهید سید حسن سواری، شهید میلاد جهانگیرینژاد، شهید رضا شعیبی، شهید سینا آقاجری، شهید اسماعیل شفیعینژاد، شهید علی کمایی و شهید محمد عذاری در قطعه شهدای حله گلزار شهدای اهواز آرام گرفت.
محمود مهدویفر دوست شهید علی لویمی میگوید: «در شهرک الهیه اهواز با هم همسایه بودیم. شهرک که راهاندازی شد مسجد و نمازخانه نداشت. شهید لویمی برای این مسئله خیلی پیگیر بود، همان ابتدا توانستیم یک اتاق از حوزه بسیج شهری را برای ایجاد پایگاه معنوی شهرک از بسیج بگیریم. برای راهاندازی مسجد شهرک تلاشهای زیادی کرد، یک روز که فرمانده سپاه خوزستان برای بازدید به آنجا آمده بود درخواست کردیم که یک مسجد در اینجا بسازند که ساخته شد.
شهید لویمی پای ثابت نماز و پاتوق مومنانه شهرک بود. بهواسطه جنایتی که آمریکاییها در حق او کرده بودند واقعا زندگیش سخت شده بود. تفنگ را در کشاله رانش گذاشتند و حین شلیک میچرخاندند که یک سوراخ عمیقی در کشالهاش ایجاد شد، زانویش را نیز با شوکر برقی از کارانداخته بودند. با شکنجههای جسمی آمریکاییها از جمله ریختن ماده شوینده به دهانش، ریههای او از بین رفته بود و تقریبا هر سال چند ماه بستری بودند.»
رهبر معظم انقلاب در آستانه سالروز پیروزی انقلاباسلامی در مرقد امامخمینی ره و گلزار شهدا حضور یافتند.
رهبرمعظم انقلاب در آستانه ایامالله دهه فجر و چهلوچهارمین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، صبح دیروز (سهشنبه) با حضور در حرم امامخمینی(ره) یاد و خاطره بنیانگذار جمهوریاسلامی ایران را گرامی داشتند. حضرت آیتالله خامنهای سپس با حضور در مزار شهدای حادثه هفتمتیر در 7تیرماه 1360و شهدای انفجار دفتر نخستوزیری در 8شهریورماه سال ۱۳۶۰، یاد شهیدان بهشتی، رجایی، باهنر و یاران شهیدشان را گرامی داشتند. ایشان همچنین بر مزار حاجیه خانم خدیجه ثقفی، همسر امامخمینی(ره)، علیاکبر هاشمیرفسنجانی و سیداحمد خمینی هم فاتحه خواندند. رهبرمعظم انقلاب با حضور بر مزار تعدادی از شهدای مدافع حرم، شهید مدافع امنیت آرمان علیوردی، شهدای گمنام، شهدای سلامت و شهدای آتشنشانی، یاد و نام آنان را گرامی داشتند. حضرت آیتالله خامنهای همچنین در گلزار شهدای بهشتزهرا(س) در کنار مزار 2تن از جانباختگان سانحه هواپیمای اوکراینی نیز حضور یافتند.
کوه آرارات که شامل ۲ قله بزرگ و کوچک است در کشور ترکیه قرار دارد. مشهور است مردم ارمنستان نیز به این کوه مرزی، تعلق خاطر دارند، ولی خیلیها نمیدانند که آرارات کوچک تا ۹۰ سال پیش جزء خاک ایران بود و رضاخان آن را داد رفت!
ماجرای آرارات کوچک در ایران از آنجا شروع شد که انگلیس به دولت ایران گفت که مشکلات مرزی با همسایگانش را حل کند. انگلیس آن روزها در خاورمیانه منافع بزرگ نفتی و اقتصادی داشت و میخواست جلوی نفوذ شوروی کمونیستی را در خاورمیانه بگیرد و برای رسیدن به این هدف طرحی داشت تا ایران و افغانستان و عراق و ترکیه، زیر چتر حمایت انگلیس با هم متحد باشند.
این طرح به انعقاد پیمان سعدآباد در سال ۱۳۱۶ شمسی منجر شد اما قبل از آن هیأتهایی برای رفع اختلافات مرزی ایران با این کشورها تشکیل شد و یکی هم هیأت تعیین حدود مرزی ایران و ترکیه بود که ۳ بهمن ۱۳۱۰ شمسی کار را به اینجا رساند: «شهر قُطور را که از اول متعلق به ایران بود و حکومت عثمانی آن را اشغال کرده بود به ایران پس دادند و به جایش ۸۰۰ کیلومترمربع از اراضی شمال غرب ایران شامل کوه آرارات کوچک و اراضی اطراف آن به ترکیه واگذار شد. این بخش از ایران اهمیت استراتژیک نظامی و سیاسی داشت و همانموقع فرماندهان ارتش و افراد مطلع با این واگذاری مخالف بودند».
حالا این برخی افراد چطوری مخالف بودند و رضاخان چه کرد؟ داستانش را سرلشکر «حسن ارفع» عضو هیأت تحدید حدود و حل اختلافات برای تاریخ چنین تعریف کرده است: «من عضو هیأت تحدید حدود و حل اختلافات بودم. در این هیأت کسانی چون محمدعلی فروغی و رشدی آراس شرکت داشتند. یک روز که من و یک سرهنگ ترک بر سر موضوعی مورد اختلاف با حرارت بسیار بحث میکردیم رشدی آراس گفت: ما ترکها به نظر اعلیحضرت شاهنشاه اطمینان و اعتقاد کامل داریم، سرهنگ ارفع پروندهها و نقشهها را به حضور ایشان ببرد هرچه فرمودند ما قبول داریم...
به کاخ سلطنتی رفتم و به اتاق داخل شدم و گفتم عرایضی دارم. چند دقیقه بعد شاهنشاه وارد شدند در حالی که من نقشهها را روی میز پهن کرده بودم. همین که نقشهها را دیدند، فرمودند: موضوع چیست؟ من شروع کردم به توضیحدادن که فلان تپه چنین است، فلان منطقه چنان است، آنجا سخت مورد نیاز ماست و از این حرفها... ولی پس از مدتی که با حرارت عرایضی کردم با کمال تعجب دیدم اعلیحضرت چیزی نمیفرمایند.
وقتی سرم را بلند کردم، دیدم شاه با حالت مخصوصی به من نگاه میکند گویی به حرفهایم چندان توجهی ندارد و تنها چشم به چشم من دوخته است تا ببیند من چه میگویم. من سکوت کردم. فرمودند: معلوم است منظور مرا نفهمیدی... بگو ببینم این تپه این جا از آن تپه که میگویی بلندتر نیست؟ عرض کردم: بلی قربان... فرمودند: آن را چرا نمیخواهی؟ این یکی چطور؟ عرض کردم بلی. فرمودند: منظور این تپه و آن تپه نیست. منظور من این است که دو دستگی و جدایی که بین ایران و ترکیه از چندین صد سال وجود دارد و همیشه به زیان هر دو کشور و به سود دشمنان مشترک ما بوده است از میان برود. مهم نیست که این تپه از آن که باشد. آنچه مهم است این است که ما با هم دوست باشیم.
من شرمنده شدم و کاغذها و نقشهها را جمع کردم و به وزارت خارجه که محل تشکیل هیأت بود، برگشتم. همه منتظر من بودند تا وارد شدم پرسیدند اعلیحضرت چه فرمودند؟ گفتم: فرمودند ما دوست هستیم، این موضوعات در کار نیست. تقسیم کنید این طرف تپه که رو به قطور است مال ما باشد و آن طرف مال ترکها».
اینکه چرا دو تا دهه فاطمیه داریم علتش این است که تاریخ شهادت حضرت زهرا(س) دقیقاً مشخص نیست. دربارة تاریخ شهادت حضرت زهرا(س) روایات مختلفی وجود دارد.
🌹
🌹
بازیچه شود،آنکه تنش عریان است
آزادیِ از حیا، خودش زندان است
هشدار که قصدشان ز آزادی زن
آزادی مردهای شهوتران است ...!
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
#پایان_مماشات
زهرا موزرانی همسر شهید کلاهدوز گفت: زمانی که با یوسف ازدواج کردم افسر ارتش بودند، البته از افسرهایی بود که حساب شده وارد دستگاه شده بود و به خاطر هدف مقدسی که داشت وارد ارتش که آن زمان وابسته به نظام شاهنشاهی بود شد، برای من خیلی عجیب بود یک آدم مذهبی و انقلابی در ارتش خدمت کند، لذا ایشان میگفتند آدم گاهی لجن زاری را میبیند و لازم میداند که وارد آن محیط شود و با هدف نزدیکی به دستگاه وارد ارتش شده بود.